سخن در اینجا، اما در باره قره باغ نیست که در این باره همه جهان و همه در جهان گفته اند و نوشته اند. به قدری سخن گفته اند که این بار سخن ها، سخنی برای گفتن ندارند و این بار این گلوله ها هستند که بر جای سخن نشسته و به جای او، سخن می گویند! و سخن اما در اینجا، باز در این نیست که سخن باید از جنس گلوله باشد یا از جنس واژه!؟ این چیزی ست که جبر تاریخ آن را مشخص می کند و جبر زمانه، آن را به انسان دیکته می نماید.
و اکنون اما این جبر تاریخ، آن چنان به خشم و نفرت نشسته که از همه کس یارای سکوت را بازستانده و همین امر، خیل عظیمی از سیاست مداران و سیاست ورزان! و… را مجبور به واکنش نموده و آنها را واداشته تا سکوت خود را بشکنند و در راستای زخم های قره باغ، اقدام به صدور بیانیه، اظهار همدردی و… نمایند.
اما باید در این میان به این سیاست ها و سیاست ورزی ها آگاه بود تا بتوان گرگ ها را در قامت میش ها تشخیص داد. باید دانست که صداقت نیت افراد، نه با صدور یک بیانیه و اظهار همدردی! که در بستر یک عملکرد طولانی مدت معلوم می گردد. بسیاری از افرادی که هم اکنون مشغول بیانیه صادر کردن هستند، در واقع شاید (این شاید هم از باب تاکید است نه تشکیک!) هیچ اعتقادی به محکوم کردن این امر هم نداشته و فقط در اثر فشار افکار عمومی بوده که مجبور به صدور بیانیه گردیده اند و می خواهند از این بستر بوجود آمده، فایده ای برده و بر میزان محبوبیت خود بیفزایند.
باید افکار عمومی آذربایجان نسبت به این امر فوق العاده هوشیار باشد تا بتواند در این قافله، گله گرگ ها را از گله میش ها تمییز دهد.
© تمامی حقوق متعلق یه نشریه می باشد
طراحی سایت ، فرابین پندار تبریز